نقد فیلم و سریال

نقد تحلیلی سریال‌ Bosch و Bosch Legacy

مقدمه: میراث یک کاراگاه

سریال Bosch که در سال 2015 بر روی پلتفرم آمازون پرایم پخش شد، نقطه‌عطفی در تاریخ درام پلیسی تلویزیونی محسوب می‌شود. این سریال، بر اساس رمان‌های مایکل کانلی، داستان هری بوش را روایت می‌کند؛ کاراگاهی مصمم که در لس‌آنجلس با پرونده‌های پیچیده و سیستم عدالت ناقص مبارزه می‌کند. هفت فصل و شصت و نه اپیزود، این سریال توانست خود را به عنوان یکی از بهترین درام‌های پلیسی تلویزیونی معاصر تثبیت کند. اما سوال اساسی این است: Bosch Legacy، ادامه‌ی این داستان، توانسته‌است این میراث را حفظ کند و آن را به سطح جدیدی ببرد؟

معرفی و زمینه‌سازی

Bosch در دهه‌ای پخش شد که درام پلیسی تلویزیونی در نقطه عطفی قرار داشت. سریال‌هایی مثل The Wire و True Detective نشان داده بودند که تلویزیون می‌تواند اثری هنری برابر سینما باشد. اما Bosch رویکرد متفاوتی اتخاذ کرد. به جای ایجاد یک جهان تاریک و ناامید کننده، این سریال بر روی یک قهرمان واحد تمرکز کرد. فردی که علی‌رغم تمام فسادهای نظام، به عدالت و حقیقت اعتقاد دارد.

کاراگاه هری بوش، نماد یک نسل است. او کسی است که در جنگ ویتنام جنگید، اما به‌جای تاریخی شدن، به لس‌آنجلس بازگشت و به عنوان پلیس کار کرد. این پس‌زمینه، بسیار مهم است. بوش نماد مردی است که تلاش می‌کند در یک سیستم ناعادل، عادل باشد. او نه یک قهرمان افسانه‌ای است و نه یک ضد‌قهرمان مدرن. او به سادگی یک انسان است که سعی می‌کند کار صحیح را انجام دهد.

ساختار روایی و داستان‌سرایی

Bosch از یک ساختار روایی بسیار هوشمندانه استفاده می‌کند. هر فصل معمولاً یک یا دو پرونده اصلی را دنبال می‌کند، اما این پرونده‌ها با زندگی شخصی بوش، سیاست‌های داخلی بخش پلیس، و مسائل اجتماعی‌تر درهم‌تنیده هستند. این ساختار چند‌لایه‌ای، سریال را از یک درام پلیسی ساده بالاتر می‌برد و آن را به یک نقد اجتماعی تبدیل می‌کند.

برای مثال در فصل اول، پرونده‌ی قتل یک نوجوان سیاه‌پوست، نه‌تنها یک معمای پلیسی است، بلکه بحثی عمیق درباره‌ی نژادپرستی، عدالت نقص‌دار، و تبعیض در نظام قضایی است. این لایه‌های متعدد، Bosch را از سایر سریال‌های پلیسی متمایز می‌کند. هر پرونده‌ی جنایی، یک درس اخلاقی و اجتماعی است. هر شخصیت ثانویه، یک داستان انسانی است.

سریال از تکنیک‌های روایی پیچیده‌ای استفاده می‌کند. اغلب، سریال در زمان‌های مختلف بین رفت و آمد می‌کند. بوش با یک پرونده‌ی قدیمی سروکار دارد در حالی‌که یک پرونده‌ی جدید در حال توسعه است. این ساختار غیرخطی، بینندگان را درگیر می‌کند و آنها را مجبور می‌کند که به‌طور فعال در داستان شرکت کنند.

عملکرد بازیگران و ساختار کاست

تیتوس ولیور در نقش هری بوش، یکی از بهترین عملکردهای تلویزیونی دهه‌ی دو هزار و ده را ارائه می‌دهد. ولیور، بدون نیاز به حرکات درام‌اتیک یا صحنه‌های بزرگ‌نمایانه، شخصیتی پیچیده را به تصویر می‌کشد. بوش، مردی است که درون‌گرا است، اما عمیقاً اخلاقی. ولیور، با استفاده از نگاه‌ها و سکوت‌های معنادار، این پیچیدگی را بیان می‌کند.

در صحنه‌های مختلف، ولیور نشان می‌دهد که بوش چگونه با تضادهای درونی مبارزه می‌کند. او یک مرد است که باید تحت فشار قرار گیرد، اما نمی‌خواهد از اصول خود دست بردارد. این تناقض، ولیور آن را به‌طریقی بسیار طبیعی و قانع‌کننده نشان می‌دهد.

کاست پشتیبان نیز بسیار قوی است. Amy Aquino در نقش Sylvia Moore، یک پرستار که بوش را دوست دارد، بسیار متقاعد‌کننده است. David Marchand در نقش Jerry Edgar، یک شریک پلیس، کاراکتری پیچیده را ارائه می‌دهد. Michael Connelly که خود نویسنده‌ی رمان‌های Bosch است، در نقش‌های کوچک ظاهر می‌شود و که یک لمس شخصی به سریال می‌افزاید.

تحلیل فنی و سینماتوگرافی

Bosch از سینماتوگرافی واقع‌گرایانه‌ای استفاده می‌کند که لس‌آنجلس را نه به‌عنوان یک شهر درخشان و رویایی، بلکه به‌عنوان یک جهان پیچیده و متناقض نشان می‌دهد. شهر در این سریال، یک کاراکتر است، با تمام پیچیدگی‌ها، نابرابری‌ها، و تضادهای آن.

تصویربردار از نورپردازی طبیعی و رنگ‌های خنثی استفاده می‌کند. این انتخاب، فضایی ایجاد می‌کند که هم واقع‌بینانه است و هم افسردگی‌بار. صحنه‌های تحقیق، اغلب در فضاهای باز یا مکان‌های عادی لس‌آنجلس فیلم‌برداری می‌شوند، که این احساس را می‌دهد که این داستان می‌تواند در هر شهری اتفاق بیفتد. کوچه‌های پرتلاطم، دفاتر پلیس، و خانه‌های ساده، همه جزء یک پالت بصری هستند که سریال را در واقعیت زمین‌گیر می‌کند.

موسیقی متن Bosch توسط Jay Sapir و Vince Wilshire ساخته شده‌است. این موسیقی نه درام‌اتیک و نه ملودیک است، بلکه صرفاً حضور دارد. این انتخاب، بسیار هوشمندانه است. موسیقی، داستان را تقویت نمی‌کند، بلکه فضا را ایجاد می‌کند. این موسیقی، احساس تنهایی و تصمیم‌گیری سخت را بیان می‌کند. صدای محیطی نیز بسیار مهم است. صدای لس‌آنجلس—ترافیک، هلیکوپترها، سیرن‌ها،همیشه پس‌زمینه‌ی صحنه‌ها را تشکیل می‌دهد.

Bosch Legacy و انتقال داستان

Bosch Legacy در سال دو هزار و بیست و دو پخش شد و داستان را ادامه می‌دهد. اما این بار، بوش از بخش پلیس بازنشسته شده‌است. این تغییر، بسیار مهم است. Bosch اصلی، درباره‌ی مردی بود که درون یک سیستم کار می‌کند و سعی می‌کند آن را تغییر دهد. Bosch Legacy درباره‌ی مردی است که سیستم را ترک کرده‌است، اما هنوز هم نمی‌تواند از کار بگذرد.

این تغییر، سریال را به سمت جدیدی برد. Bosch Legacy اکثراً درباره‌ی تعقیب عدالت شخصی است. بوش، اکنون به‌عنوان یک کاراگاه خصوصی کار می‌کند، و این دگرگونی، فرصت‌های روایی جدیدی را باز می‌کند. سریال جدید، بوش را در موضعی قرار می‌دهد که بیشتر خطرناک است، زیرا او دیگر حمایت نهادی ندارد.

Bosch Legacy کاراکترهای اصلی متفاوتی نسبت به سریال اصلی دارد. Maddie Bosch، دختر هری، اکنون خود یک پلیس است و داستان‌های خود را دارد. Honey Money Chandler، یک وکیل با بازی Holly Marie Combs، که با بوش همکاری می‌کند. این کاراکترهای به شکل جدید و متفاوتی از سری اصلی روایت می‌شوند و شکل متفاوتی به سریال می‌دهند.

اما این تغییرات جدید، یک مشکل نیز دارند. Bosch اصلی، درباره‌ی تنهایی بود. بوش، یک فرد منزوی بود که تنها به دنبال حقیقت می‌رفت. Bosch Legacy، با معرفی این کاراکترهای ، این تنهایی را تضعیف می‌کند. بوش اکنون بخشی از یک تیم است، و این، لزوماً بهتر نیست و باعث می‌شود عمق روانی سریال اصلی از دست می‌رود.

تم‌های اصلی و نمادها

Bosch اصلی، بر روی تم‌های عمیق تمرکز می‌کند. عدالت در برابر قانون یکی از این تم‌هاست. بوش معتقد است که عدالت و قانون همیشه همسو نیستند. سریال بارها نشان می‌دهد که نظام قضایی می‌تواند ناعادل باشد و اینکه انجام کار صحیح گاهی به معنای شکستن قوانین است.

تنهایی و قربانی تم دیگری است. بوش، تنها است، اما این تنهایی او را رها می‌کند. او نمی‌تواند با سیستم سازش کند زیرا هیچ‌کس برای سازش‌کردن نیست. گذشته و آینده نیز مهم است. بوش، همیشه با گذشته‌اش، به‌خصوص جنگ ویتنام، مبارزه می‌کند.

Bosch Legacy این تم‌ها را ادامه می‌دهد، اما به‌طور کمتری. سریال جدید، بیشتر بر روی خانواده و میراث تمرکز می‌کند. این تم‌ها، قابل قبول هستند اما عمق کمتری دارند. سریال جدید سعی می‌کند نسل جدید را معرفی کند و نشان دهد که اصول بوش چگونه به دختر او منتقل شده‌اند. اما این موضوع گاهی اوقات بیش از حد سطحی است.

نقاط قوت و ضعف

Bosch اصلی دارای نقاط قوتی است که آن را استثنایی می‌کند. عملکرد تیتوس ولیور، بی‌شک، یکی از بهترین عملکردهای تلویزیونی است. ساختار روایی، معما‌های پلیسی را با مسائل اجتماعی‌تر ترکیب می‌کند. سینماتوگرافی واقع‌گرایانه، لس‌آنجلس را یک کاراکتر واقعی می‌کند. کاست پشتیبان بسیار قوی و متنوع است. مدت زمان هفت فصل، برای تکمیل داستان، مدت مناسبی است.

اما Bosch اصلی نقاط ضعفی نیز دارد. برخی پرونده‌ها سطحی‌تر از دیگران هستند. تمام پرونده‌ها، به‌طور یکسان عمیق نیستند. کاراکترهای جانبی گاهی کمتر توسعه‌یافته‌اند. برخی پایان‌های فصل‌ها کمتر بقیه تاثیرگذارند. همه پایان‌های فصل‌ها قدرت یکسانی ندارند و برخی بیشتر مثل یک پایان بندی معمولی به نظر می‌رسند.

Bosch Legacy نقاط قوتی دارد. معرفی Maddie Bosch پلیس پتانسیل بالای دارد. تازگی روایی به سریال اجازه می‌دهد که ابعاد جدیدی را اکتشاف کند. تیتوس ولیور هنوز هم درخشان است و عملکرد او همچنان بی‌نقص است. Holly Marie Combs یک عنوان یکی از نقش های اصلی جدید، به کاست انرژی جدیدی وارد می‌کند.

Bosch Legacy هم بدور از نقاط ضعف نیست. سریال جدید کمتر به اعماق نقد اجتماعی می‌رسد که Bosch اصلی آن را تعریف می‌کرد. تغییر تون، برخی بینندگان را ناامید می‌کند. برخی پرونده‌ها، کمتر جذاب هستند. Bosch اصلی، هر پرونده را جذاب می‌کرد. موضوعی که Bosch Legacy صادق نیست. برخی فصل‌ها کمی طولانی‌اند و می‌توانستند بهتر تدوین شوند.

تاثیر بر ژانر درام پلیسی

Bosch از سریال‌هایی است که درام پلیسی تلویزیونی را تحت‌تاثیر قرار داد. این سریال نشان داد که درام پلیسی می‌تواند عمیق و متفکرانه باشد و نه صرفاً معما‌های پلیسی. سریال نشان داد که این ژانر می‌تواند به مسائل اجتماعی بپردازد. نژادپرستی، عدالت، و فساد، همه موضوعاتی هستند که Bosch هستند.
Bosch نشان داد که درام پلیسی می‌تواند بر روی یک کاراکتر تمرکز کند و نه یک تیم. سریال نشان داد که بر روی تطور شخصیت می‌توان تمرکز کرد و نه صرفاً حل‌کردن پرونده‌ها. این نفوذ، در سریال‌های دیگر دیده می‌شود.
Bosch Legacy تاثیر کمتری بر صنعت دارد. این سریال، تا حدی از الگوی Bosch اصلی پیروی می‌کند، اما نوآوری‌های چندانی ارائه نمی‌دهد. با این حال سریال نشان می‌دهد که درام پلیسی می‌تواند تطور کند و نسل جدید را معرفی کند.

روایت‌شناسی و ساختار داستانی

Bosch از یک ساختار روایی غیرخطی استفاده می‌کند. پرونده‌ها اغلب در زمان‌های مختلف رخ می‌دهند، و بوش  باید این قطعات را کنار هم قرار دهد. این ساختار بسیار هوشمندانه است و بینندگان را درگیر می‌کند. بینندگان باید فعالانه در داستان شرکت کنند و قطعات پازل را خود کنار هم قرار دهند.
Bosch Legacy این ساختار را ادامه می‌دهد، اما با کمی تغییر. سریال جدید کمی بیشتر خطی است. این انتخاب، سریال را کمی کمتر پیچیده می‌کند. سریال جدید، برای مخاطب جدید، شاید قابل‌فهم‌تر است، اما برای کسانی که Bosch اصلی را دوست داشتند، ممکن است کمی ساده‌تر به نظر برسد.

تطور شخصیت‌ها

Bosch اصلی، یک سریال درباره‌ی تطور شخصیت است. هری بوش، در طول هفت فصل، تغییر می‌کند. او یاد می‌گیرد، رنج می‌برد، و رشد می‌کند. این تطور، بسیار طبیعی و قانع‌کننده است. بوش در فصل اول و بوش در فصل هفتم، دو انسان متفاوت هستند، اما این تغییر، ناگهانی یا غیر واقعی نیست.

Bosch Legacy این تطور را ادامه می‌دهد. بوش اکنون، یک مرد مسن‌تر است که سعی می‌کند معنای زندگی‌اش را بفهمد. او بازنشسته شده‌است اما نمی‌تواند بازنشسته باشد. این تطورطبیعی و قابل قبول پیاده سازی شده است. سریال جدید بر روی تطور Maddie Bosch نیز تمرکز می‌کند. Maddie، یک کاراکتری است تغییرمی‌‎کند، یاد می‌گیرد و به اغنای شخصیتی می‌رسد.

اقتباس از رمان‌های مایکل کانلی

Bosch سریال، بر اساس رمان‌های مایکل کانلی است. این اقتباس، بسیار موفق است. سریال از رمان‌ها به‌طور وفادار پیروی می‌کند و آن ها برای تلویزیون تطبیق می‌دهد. این تعادل، بسیار مهم است. سریال به داستان‌های کانلی را احترام می‌گذارد، اما برای رسانه‌ی تلویزیون آن‌ها را بهتر می‌کند.

Bosch Legacy نیز از رمان‌های کانلی اقتباس می‌کند. اما این بار سریال کمی بیشتر آزادی دارد. این آزادی به سریال را اجازه می‌دهد که به سمت‌های جدیدی برود. نویسندگان کمی بیشتر ریسک می‌کنند و کمی بیشتر تجربه می‌کنند.

نوشتاری Bosch بسیار قوی است. مراودات، طبیعی و واقع‌گرایانه هستند. کاراکترها واقعی صحبت می‌کنند. این کیفیت نوشتاری، سریال را بالا می‌برد. Bosch Legacy نیز نوشتاری قوی دارد و به ظرافت بوش اصلی نمی‌رسد و برخی محاورات بیشتر حالت تعلیمی دارند.

نقد سیاسی و اجتماعی

Bosch اصلی، یک نقد قوی از سیستم عدالت است. سریال نشان می‌دهد که چگونه سیستم می‌تواند ناعادل باشد و چگونه افراد درون این سیستم، سعی می‌کنند عادل باشند. سریال، بسیار سیاسی است، اما به‌طریقی ظریف. سریال یک پیام سیاسی دارد، اما آن را به‌صورت مستقیم ارائه نمی‌دهد.

Bosch Legacy این نقد را ادامه می‌دهد، اما کمی کمتر حدت دارد. سریال جدید، بیشتر شخصی است تا سیاسی. سریال جدید بیشتر درباره‌ی بوش و خانواده‌اش است تا درباره‌ی سیستم عدالت. این تغییر، ممکن است برای برخی منتقدین، ناامید کننده باشد.

 

 

سخن پایانی

Bosch یکی از بهترین سریال‌های درام پلیسی تلویزیونی است. سریال، در تمام جنبه‌های نوشتاری، بازی، سینماتوگرافی و روایت بسیار قوی است. Bosch، یک اثر هنری است که تلویزیون را به عنوان یک رسانه‌ی هنری هدف قرار میدهد.
Bosch Legacy یک سریال خوب است، اما لزوماً بهتر از Bosch اصلی نیست. سریال جدید، نقاط قوتی دارد، اما نقاط ضعفی نیز دارد. سریال جدید، داستان را به‌طریقی طبیعی ادامه می‌دهد اما نمی‌توانید نفوذ و قدرت سریال اصلی را فراموش کنید.
کسانی که Bosch را دیده‌اند، Bosch Legacy را حتماً ببینند. سریال جدید، ارزش تماشا دارد. برای کسانی که Bosch را ندیده‌اند: Bosch اصلی را ببینید. این سریال، یکی از بهترین سریال‌های تلویزیونی است.
Bosch و Bosch Legacy، به‌طور جمعی، یک شاهکار درام پلیسی را تشکیل می‌دهند. آنها نشان می‌دهند که تلویزیون می‌تواند هنر باشد. آنها نشان می‌دهند که درام پلیسی می‌تواند عمیق و معنادار باشد. و بالاتر از همه، آنها نشان می‌دهند که یک کاراکتر خوب می‌تواند سریال را به دوش بکشد.

9
از 10